نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

سال 91

سلام عزیز من سال 91 شروع شد با یه عالمه خاطره اول اینکه لحظه سال تحویل بابا جواد حموم تشریف داشتن شما خواب بودی و هرچی صدات کردم بلند نشدی و منم دور خودم میچرخیدم سفره هم نداشتیم تلویزیون هم نداشتیم فقط حدس زدیم که دیگه تحویل شده بعد حدود ساعت 10 رفتیم خونه مامان شهین و اما بقیه بیا دنبالم تا جونم واست بگه این شما بر سر سفره هفت سین مامان شهین و بعدش هم حرکت کردیم به سمت تهران خونه مامانی مولود ناهار اونجا بودیم این هم عمو داوود ،مامان مولود و بابا جون این عکس کل خانواده سمت بابا ایناست اینم گربه داره ماهی میگیره انم از عرسک من و این سفره به هم ریخته مامان مولود و این آخرین عکس موجود فعلا چون دوم ...
15 فروردين 1391

جا مانده های 90

سلام عروسکم مامانی جونم شرمنده که دیر شد ولی خودت میدونی که چه روزای سختی رو گذروندیم در هر حال که خوب بود و پر از استرس آخه 14 اسفند مامان مولود ،بابا جون، عزیز،مادر ،و زنعمو بزرگ بابا رفتن مکه (خوش به سعادتشون) و بابا جواد هم 17 رفت ماموریت من موندم یه خونه آشفته . 18 اسفند هم من رفتم تهران آش پشت پای مامانی و بابا جون رو بپزیم . بقیه ماجرا تو ادامه با عکس برات توصیف میشه. ....................... این عکس یه دختر خانم بلاس که وروجکی شده واسه خودش اینجا شب چهارشنبه سوریه آخرین چهارشنبه سال اینم آبجی فاطمه (تنها دختر خاله شما) که داره از روی آتش میپره اینم یه دختر ناز و ملوس که هنوز یخش واسه شیطنت باز نشده اینم ...
15 فروردين 1391